محل تبلیغات شما

سلامت روان در حوادث و بلایا



پنج‌شنبه ۳ تیر ۱۳۹۵، شماره ۲۶۱۵

 

مینا نظری کمال

ساعت ۳۰ دقیقه بامداد پنجشنبه ۳۱ خردادماه ۱۳۶۹، زله ای به بزرگای ۷،۵ ریشتر شهر رودبار و روستاهای تابعه در استان گیلان را لرزاند و خسارات جانی و مالی فراوانی برجای گذاشت و علاوه بر روستاهای منطقه، چندین شهر مهم کشور نیز تحت تاثیر آن قرار گرفتند. این زله در فهرست ۱۰ زله مرگبار جهان در یکصدسال گذشته قرار گرفت. از آن واقعه ۲۶ سال می گذرد، خانه ها از نو ساخته شده اند، هم اکنون اثرهای کمی از خرابی ها در شهر وجود دارد، چند فیلم بلند و کوتاه نیز به همین مناسبت ساخته شدند، در صحبت های روزمره مردم منجیل، کمتر اثری از زله است اما حرف که از خاطرات آن روزها می شود، هنوز پشت این مردمان می لرزد. هنوز هم می توان شاهد قطرات اشک روی گونه مادران سال خوره رودبار بود، به یاد کودکان خردسالشان که زیر آوارها جا ماندند یا همچنان نگرانند نکند این بار نوبت ازدست دادن عضو دیگری از خانواده باشد، نوعروس، پدر خانواده و سوال اینجاست که آیا در طول این چندسال، تغییری در نگاه مردم به موضوع آمادگی نسبت به بلایای طبیعی و انسانی ایجاد شده است؟ مسلما قیمت ساختمان ها و منازلی که بدون توجه، بر گسل های شهر تهران، برپا شده اند، می تواند خود گویای درس های نیاموخته ما از زمین لرزه های اخیر باشد.

در فاصله ۲۶ سالی که از زله منجیل می گذرد، کشورمان، ایران، زله های تلخ دیگری را نیز به خود دیده است، بم، هریس، شنبه و مورموری و به موازات این رخداد طبیعی، نیروهای امدادی با تخصص های مختلف وارد عمل شده اند، از جمله متخصصان روان شناس که هفته ها یا ماه ها پس از زله در مناطق آسیب دیده ماندند و همپای خدمات رسانی سایر امدادگران، به حمایت روانی - اجتماعی از قربانیان پرداختند تا به این شیوه به بازگشت مردم به زندگی عادی کمک کنند. اما طول مدت این مداخلات چقدر بوده است؟ متاسفانه در سال های اخیر شاهد افزایش روزافزون آسیب های روانی و اجتماعی در شهرهای زله زده ای چون بم هستیم، درحالی که نتوانستیم برنامه ریزی جامعی برای توانبخشی روانی- اجتماعی انجام دهیم. همین مسئله در مورد زمین لرزه های منجیل، اردبیل، هریس، شنبه، ایلام و. نیز صدق می کند. به گونه ای که پس از زله مداخلات روانی و اجتماعی انجام شده اند، ولی هیچ کدام آنچنان که باید، برای استفاده در آینده مستند نشده است. در زله های بزرگ بعدی مانند زله ورزقان، از مجموعه های تخصصی مانند نظام روان شناسی و انجمن روان شناسی کمک گرفته شد، ولی این مجموعه ها خود را موظف به انجام این تکالیف نمی دیدند و به دلیل فضای احساسی ایجادشده، نیروهایی را به منطقه اعزام کردند. این روند تکراری در نحوه مشارکت روان شناسان، این سوال را مطرح می کند که روان شناسی چه جایگاهی در حوزه سلامت در بلایا و فوریت ها در ایران و جهان دارد؟ آیا وظیفه مشاوران و روان شناسان، صرفا به درمان پس از بلایای احتمالی یا قریب الوقوع محدود می شود؟ یا آنها می توانند در کنار تمام دغدغه ها و چالش های روزمره که مردم ما با آنها مواجهند، ارزش اهمیت آمادگی برای شرایط اضطراری را برای مردم، پررنگ کرده و کمک کنند این موضوع جزئی از اولویت های زندگی شان قرار گیرد؟ درحالی که روان شناسان بخش مداخله در بحران و انجمن های روان شناسی معتبر در سراسر دنیا، سال هاست که به آموزش، پژوهش و درمان در این حوزه مشغول هستند؛ هنوز فارغ التحصیلان و دانشجویان روان شناسی بسیاری در ایران وجود دارند که از نقش روان شناس در بلایا اطلاعی ندارند و حتی باور و نگاه خود روان شناسان به نقشی که می توانند در ایجاد تغییر در این حوزه داشته باشند، تنها به سطح کمک های اولیه روان شناختی محدود است. البته وقوع مکرر زمین لرزه ها، طی این چند دهه، تنها به نونواری خانه ها یا شاید کوچه ها کمک نکرده، بلکه باعث شده جرقه هایی برای ایجاد دانشی به نام روان شناسی و بلایا زده شود. از ترجمه و تالیف کتاب و پایان نامه و نگارش مقالات علمی گرفته تا تربیت نیروهای روان امدادگر و برگزاری دوره های آموزشی ویژه توسط ارگان ها و سازمان های مختلف، از پیامدهای مثبت زله های اخیر بوده اند. اما برای پویا نگه داشتن ویژگی آمادگی در همین نیروها و افراد محلی، نبود انجمن یا گروه های مردمی یا تعریف نکردن جایگاهی برای روان شناسی و بلایا در دپارتمان های آموزشی، نبود تداوم در ارائه خدمات روان شناسی، نبود دستورالعمل های مشخص، بی تجربگی و در برخی موارد کنجکاوی روان شناسان اعزامی، پیشرفت در حوزه روان شناسی و بلایا را کند می کند. خدماتی که می تواند از قبل از بحران و با ایجاد و تغییر نگرش در افراد محلی یا حتی ارائه کمک های اولیه روان شناختی تا درمان بلندمدت پس از زله، گسترده باشد، درحال حاضر، صرفا به حضور کوتاه مدت روان شناسان داوطلب و غیرداوطلب در منطقه آسیب دیده، محدود شده است. با وجود دوره های آموزشی اخیر، این بار اگر زله ای بیاید، نیروهای آموزش دیده بیشتری داریم که می توانند مرهم زخم های مردم باشند یا حتی دوره هایی برگزار شد تا هر استان را از حیث اعزام نیرو خودکفا کنیم، آیا این میزان از مداخلات روان شناختی می تواند از میزان تلفات زله ها بکاهد؟ حس گناه ناشی از برداشت نادرست از علل وقوع رخدادهای طبیعی چون زله، نشان می دهد بومی سازی پروتکل های بین المللی برای کمک های روان شناختی، باید متناسب با فرهنگ کشورمان باشد. اما قبل از وقوع زله، ارائه تعریف از سهم افراد انسانی در وقوع رویدادها می تواند تغییرات قابل توجهی در شیوه مداخلات روان شناختی پس از فاجعه داشته باشد. همه اینها نشان می دهد که ما همچنان با یک مسئله حل نشده در بحث مخاطرات طبیعی مواجه هستیم: آماده سازی افراد جامعه و تغییر نگرش آنها نسبت به زله و دیگر رخدادهای طبیعی و تغییر شدت تمرکز روان شناسان از درمان و مداخلات روانی اجتماعی، به سمت تمرکز و توجه بیشتر به آماده سازی روانی افراد برای زله و دیگر مخاطرات. شاید مهم تر از تربیت درمانگر برای روز مبادا! تربیت نیروهایی باشد که در درجه اول به پذیرش و تغییر نگرش خود درخصوص آمادگی و سپس کمک مردم اهمیت دهند. بدون تغییر در باورها و شیوه تفکر افراد، بسیاری از ما قربانیان بالقوه زله هستیم چراکه هنوز هم، خانه ها روی گسل هایی از تهران، گران تر از هر نقطه دیگری از این شهر هستند. هنوز هم چیدمان وسایل خانه و محل کارمان به گونه ای است که احتمال خطر را بالامی برد. درواقع شیوه سخن گفتن مردم از موضوعات مرتبط با مخاطرات، انتخاب راهی را که آنها برای رشد ظرفیت انطباق خود در پیش می گیرند، مشخص می کند. همچنین انتخاب هایی که منعکس کننده محتوای این صحبت هاست، به باورها و رفتارهای افراد تبدیل شده و به مرور، جزئی از تاروپود جامعه می شود. وقتی چنین ارزش هایی ساخته می شوند، درواقع جوامع و اعضای آنها، زیربنای سرنوشت خودشان را بنا نهاده اند؛ سرنوشتی که در آن، جامعه، توان همزیستی پایدار با مخاطرات طبیعی خصوصا زله را دارد.

دوشنبه بیست وششمین سالگرد زله منجیل بود، آیا راهی که در پیش گرفته ایم فرقی با گذشته دارد؟ برای پاسخ دادن به این سوال لازم است نگاهی به گذشته و عملکردمان داشته باشیم، پس آیند منجیل، زله در بم، هریس، شنبه و مورموری خسارت ها و تلفاتی برجای گذاشت. اما آیا نگاه و نگرش مدیران و حتی خود روان شناسان به محل اتصال روان شناسی با حوزه بلایا و فوریت ها تغییر کرده است یا همچنان به اعزام نیرو به مناطق زله زده محدود می شود؟

شاید مشکل اصلی نبود تعریف نقش و جایگاه روان شناس در حوزه بلایا، نبود پیگیری این حوزه به عنوان رشته ای تخصصی است. روان شناسی و بلایا نیازمند حمایت، پیگیری، پژوهش و آموزش مداوم است. این درحالی است که در نقاط دیگر جهان، مطالعات این حوزه تخصصی تر شده و حتی برای مثال فقط روی قربانیان سوانح موتورسیکلت کار می شود. اما نقش روان شناس در ایران، به حمایت روانی و آن هم کوتاه مدت پس از وقوع زله محدود شده است و بلایا و فوریت های دیگر مانند سیل، رانش زمین و. با درجه اهمیت کمتری بررسی می شوند. شاید بهتر باشد در جایگاه روان شناس در شرایط اضطراری بازمهندسی ایجاد شده و از مداخلات روانی - اجتماعی صرف به حوزه پیشگیری، گسترش بیشتری یابد. آموزش مردم محلی و روان درمانگری، یکی از نقش هایی است که روان شناس در فرایند و چرخه بحران ایفا می کند. اولین نقش به دلیل ارتباط نزدیک تر مردمی، نقش مشاور (یکی از مشاوران) مدیران بحران را برعهده دارد و شاید ورود به این حوزه و ارائه پیشنهادهای بومی برای مثلانحوه ارائه خدمات امدادی و. بتواند نیاز به مداخلات روان درمانی طولانی مدت را کمتر کند. به طور خلاصه علاوه بر نقش درمانگر و مشاور مدیریت، روان شناسان در ایجاد آمادگی روان شناختی، درک خطر و فرهنگ سازی و درواقع پیشگیری های اولیه، می توانند در خانه های دوام شهرداری، طرح محب بهزیستی، طرح زینبیه، طرح امداد و نجات هلال احمر، سراهای محله، خانه های سلامت شهرداری و. فعالیت کنند. حتی در سطح بالاتر، یک روان شناس، می تواند همراه با اجرای آزمون های معتبر به هر یک از مدیران و فرماندهان سانحه و. از قبل، به پیشرفت شخصی آنها و یافتن نقاط قابل پیشرفت شخصی، کمک کند. به عبارتی با ارتقای مهارت های شخصی و کاستن از پیک های مشکلات شخصیتی و روانی مدیر، در بهبود عملکرد در شرایط اضطراری به وی کمک کند. شاید با تغییر در جایگاه و کاربرد روان شناسی در بلایا، از نگاه درمانی صرف و انتظار برای وقوع رخداد و سانحه تا مداخله ای انجام گیرد، دور شویم و تغییراتی در باورهای مردم ایجاد شود و به این شکل، میزان تلفات و خسارت های احتمالی یقینا کاهش می یابد.

 


پنج‌شنبه ۲۵ مرداد ۱۳۹۷، شماره ۳۲۲۲

 

مینا نظری کمال

مهم نیست ساعتی دیگر یا فردا یا همان طورکه پیشگوی! زله می گوید در ۱۰ روز آینده زله ای بیاید و شهر و آبادی تهران را زیرورو کند و برود! مهم نیست کشته ها زیاد باشند یا کم! مهم نیست بعد از زله چند دهه زمان خواهد برد تا تهران دوباره تهران شود! مهم نیست به آب انداختن دوباره کشتی زندگی در تهران چقدر زمان، هزینه و انرژی خواهد برد و.، موضوع مهم تر از تمام این تصورات خشن اما واقعی، تغییر نگاه ما و پذیرش خطر بالای زله است. بیست ویکم مرداد ششمین سالگرد زله ورزقان بود و چند ماه بعد سالگرد زله مورموری، شنبه، بوئین زهرا و رودبار و بم و کوهبنان است. چه کنیم در این گیرودار گرانی و آمار بالای بی کاری، طلاق، بی آبی و آلودگی هوا یادمان بماند زله از رگ گردن به ما نزدیک تر است؟ چرا با وجود تمام هزینه هایی که صرف مانور، آموزش و همایش زله، سیل و آلودگی می شود، تغییر چندانی در کیفیت و مکان ساخت وسازها نمی بینیم؟ چطور است ادراک در جامعه ای که مهندسان و شهرسازها نیز جزئی از آن هستند، نسبت به خطر بالای زله تا این حد پایین است؟ بررسی های مختلف نشان داده اند چند عامل بیشترین ارتباط را با ادراک خطر زله دارند: شدت پیامدهای زله، میزان آشنایی و مجاورت با مناطق خطر، کم/بیش برآوردی بزرگی خطر، فشار همتایان، ویژگی های روان شناختی، نیازهای روزمره، میزان دغدغه های زندگی، آموزش مناسب، اثرات اجتماع، فرهنگ و باورهای مذهبی، تسهیل کننده ها یا موانع، داشتن حس مسئولیت فردی، تجارب شخصی و مهم تر از همه داشتن صداقت و حس یکپارچگی در جامعه. علاوه بر این، حقایقی نیز درباره ادراک خطر وجود دارند مانند: الف- مخاطراتی که ادراک نشده یا به درستی شناخته نشوند، اقدامی هم درباره آنها صورت نمی گیرد. ب- ادراک خطر مردم از میزان خطر واقعی کمتر است. پ- باورهای درونی قوی مردم در برابر تغییر مقاوم است؛ چراکه این باورها بر شیوه تفسیر و تعبیر اطلاعات و جهان موثر بوده و یافته های جدید تنها در صورتی پذیرفته می شوند که با باورهای افراد هماهنگ باشند. به نظر می رسد ابعاد فراوانی وجود دارند که باید روی آنها کار کنیم. حال سوال این است که از کجا شروع کنیم؟ اگر بخواهیم کلان تر به مسائل و مشکلات زندگی در شهر تهران و البته ایران نگاه کنیم، راه حل/علت این ضعف باور در قبال خطر زله را راحت تر می توانیم درک کنیم. در کشوری که میزان مهاجرت فارغ التحصیلان بهترین دانشگاه های کشور و سرمایه گذاری مالی در کشورهای همسایه و. بسیار بالاست و نگرانی ها هرچند مشابه اما بیشتر فردی پاسخ داده می شوند نه جمعی، مقابله با پیامدهای زله غیرممکن یا کم اثر به نظر می رسد. برای ایجاد فرهنگ قبول و پذیرش ویژگی های شهری که در آن نفس می کشیم، صحبت از مسئولیت فردی در قبال جامعه است. از این رو بهایی که باید برای افزایش خودمراقبتی شهری و جمعی مان بپردازیم، دوست داشتن خود و تعریف هویت خویش نه به صورت فردی بلکه جزئی از یک کل بوده و رسیدن به این باور که چیزی که به نفع همه است، به نفع تک تک افراد جامعه است. در واقع مسئله ادراک پایین خطر در اذهان ایران با سابقه زمین لرزه های شدید را نمی توان جدای از تمام مشکلات دیگر جامعه حل کرد. چه بسا توجه به ابعاد فرهنگی و هویتی افراد جامعه، مقدم بر پذیرش خطر زله باشد. شاید این میزان پایین پذیرش را بتوان علامتی از سرماخوردگی شناختی و فرهنگی ایرانیان دانست؛ یعنی خروجی اصلاح و بهبود فرهنگی جامعه، سرمایه اجتماعی بالاتر و در نتیجه مسئولیت پذیری بیشتر در مقابل مخاطرات است. از این رو، برای پذیرش خطر زله وما نباید مستقیما روی آن کار کنیم. به عبارت دیگر، خط اول تلاش برای پذیرش زله، تغییر در باورها و ساختارهای شناختی بنیادین جامعه است؛ مقابله سازنده با خطر زله ای که می تواند جان میلیون ها انسان را به خطر بیندازد، بخش کوچکی از سیستم فکری ما را تشکیل می دهد. خطر بزرگ تر از خود زله تهران یا هرگونه مخاطره دیگری، تسلیم و درماندگی در پذیرش شرایط موجود است. به عبارتی دیگر، چالش اصلی در همراهی با ریسک زله، انکار یا اهمال در پذیرش آن است. تغییرات عمیق در باورها نسبت به هویت جمعی خود در قالب وسایل حمل ونقل عمومی، نراندن موتورسیکلت در پیاده رو، تهیه غذای سالم و خرید کالای داخلی و. شرایط را برای تغییر در نگاه به خطر زله فراهم می کند. بنابراین می توان با اطمینان گفت ادراک و پذیرش خطر زله، چیزی جدای از بقیه ماجراهای زندگی در کلان شهرهای ایران نبوده و تغییر در باورها و شناخت افراد جامعه، تغییر رفتار عملی و واقعی را به دنبال خواهد داشت و بالعکس. در کل، جدا از نگاه تخصصی در دیدگاه مدیریت بحران به موضوع زله، از آنجا که مسئله جان انسان ها مطرح است، بحث روان آنها نیز مطرح می شود و از این رو نگاه از ابعاد روان شناسی و جامعه شناسی به مسئله زله می تواند کمک کننده باشد.

 


پنج‌شنبه ۵ دی ۱۳۹۸، شماره ۳۶۰۷

 

مینا نظری کمال

هرجا زمین لرزه ای حداقل در طول حیات بشری رخ داده، به طورقطع زمین لرزه های دیگری نیز در آنجا رخ خواهد داد. بر همین اساس ضرورت توجه به مخاطرات طبیعی و فجایع احتمالی بروز زله در شهر تبریز به عنوان یکی از کلان شهرهای بزرگ ایران بر کسی پوشیده نیست. گسل شمال تبریز با طولی حدود ۲۵۰ کیلومتر و نرخ لغزش افقی هفت میلی متر در سال جزء پویاترین گسل های فلات ایران- ترکیه محسوب می شود. این گسل با دقت قابل توجهی از سال ۱۹۷۶ میلادی شناسایی و معرفی شده و پس از آن، جزئیات ساختاری و لرزه ای بسیار کاربردی و ارزشمندی از این گسل ارائه شده است. سابقه لرزه خیزی تاریخی این گسل، نشانگر واقعیت های بسیار تلخی از رخداد زمین لرزه بسیار مهیب و بزرگی است که قدیمی ترین آنها مربوط به ۸۵۸ میلادی است. پس از آن می توان به زله ۱۰۴۲ میلادی اشاره کرد که بزرگایی در حدود هفت داشته و در اثر آن حدود ۴۰ تا ۵۰ هزار نفر کشته شدند. قطران، شاعر تبریزی که در زمان این رخداد در تبریز ساکن بوده، با جزئیات قابل توجهی مورفولوژی حاصل از این رخداد را به تصویر کشیده است! او در ابیاتی به گسیختگی و حرکت جانبی سطح زمین در مجاورت گسل و نیز خمیدگی و کج شدگی سطح زمین - که امری معمول در زمین لرزه های بزرگ است- اشاره کرده است:

دریده گشت زمین و خمیده گشت درخت / دمنده گشت بحار و رونده گشت جبال

فراز گشت نشیب و نشیب گشت فراز / رمال (ریگ ها) گشت رماد (خاکسترها) و رماد گشت رمال

چندین زمین لرزه بزرگ و متوسط نیز در طول سده های بعدی با کشته هایی بین هزار تا چهار هزار نفر در این شهر رخ داده است. زله دهخوارقان در سال ۱۶۴۱ میلادی، باعث ویرانی گسترده شهرها و آبادی های آذرشهر، اسکو، خسروشاه، ممقان، تبریز و. با کشتاری در حدود ۱۲ هزار نفر شده است. گسل مسبب این زمین لرزه، گسل دهخوارقان در بخش باختری کوه سهند بوده است. زمین لرزه های ۱۷۲۱ و ۱۷۸۰ میلادی با بزرگای تخمینی بیش از ۷.۲ را می توان دهشتناک ترین زمین لرزه های تاریخی ایران دانست. مجموع کشته شدگان این دو زمین لرزه ۲۵۰ تا ۳۰۰ هزار نفر گزارش شده است! مسجد استاد شاگرد، گوی مچید (مسجد کبود) و ارگ علیشاه، تنها سازه هایی بودند که در اثر زمین لرزه اخیر، نسبتا پابرجا ماندند. سازمان زمین شناسی و اکتشافات معدنی کشور از دو دهه گذشته، مطالعات گسترده و جامعی با هدف شناسایی رخداد زمین لرزه های کهن و ماقبل تاریخ، در قالب پروژه های دیرینه لرزه شناسی روی گسل شمال تبریز و برخی از گسل های مهم آذربایجان آغاز کرده است. در این مطالعات، ترانشه هایی در عرض گسل ایجاد شده و با بررسی گسیختگی های حاصل از زمین لرزه و سن یابی رسوبات بریده شده در هر زله در حدود ۳۰ هزار سال گذشته، بزرگا و زمان این رخدادها تخمین زده شده است. همچنین، شواهد و جزئیات درخور توجهی از زمین لرزه های تاریخی مانند زله های ۸۵۸، ۱۰۴۲، ۱۲۷۳ و ۱۷۸۰ میلادی نیز در این مطالعات شناسایی شده است. میانگین دوره بازگشت زمین لرزه های مخرب این گسل، ۳۰۰ سال تخمین زده شده است. بااین حال، گاهی دوره بازگشت دو زله بسیار بزرگ مانند رخدادهای تاریخی ۱۷۲۱ و ۱۷۸۰ میلادی، کمتر از ۶۰ سال بوده است. اغلب زمین لرزه های بزرگ در ایران (به غیر از بخش هایی از زاگرس)، با گسیختگی سطح زمین همراه بوده و در اثر هر زله بزرگ متاثر از جنبایی گسل شمال تبریز، سطح زمین تا پنج متر به طور افقی و نیم تا یک متر به صورت قائم در امتداد گسل جابه جا می شود. در سال ۱۳۴۵، مساحت شهر تبریز دو هزار و ۵۰۰ هکتار و در فاصله نسبتا مناسبی از منطقه پرخطر قرار داشت. تاریخ زله های بزرگ به مردم این شهر آموخته بود که باید از کوه عینالی و شمال تبریز فاصله بگیرند. در برخی از نگاشته های تاریخی بیان شده که پس از زمین لرزه های اخیر تبریز (۱۷۲۱ و ۱۷۸۰)، بسیاری از مردم، حتی جرئت نزدیک شدن به این کوه را نداشتند! مردم به وضوح شاهد شکستگی ها و زمین لغزش های ناشی از زله در ارتفاعات شمالی تبریز بودند. اکنون مساحت شهر نسبت به پنج دهه گذشته، پنج برابر؛ یعنی تا ۱۲هزار و ۵۰۰ هکتار گسترده شده است. در خوش بینانه ترین حالت، ۳۵ درصد شهر تبریز به سمت منطقه پرخطر رشد کرده است. شهرک هایی مانند باغمیشه، رشدیه، مرزداران، ارم و منطقه حاشیه نشین شمال تبریز به شدت در معرض خطر زمین لرزه قرار دارند. متاسفانه همچنان نیز روند رو به رشد شهرک سازی مانند شهرک های جدیدالاحداث نصر، شهرک جوانان و شهرک شهید صیادشیرازی که کاملا منطبق بر اثر سطحی گسل های مهم و حرایم آن هستند، ادامه داشته و مسئولان ذی ربط، همچنان در مقابل واقعیت های لرزه خیزی تبریز مقاومت می کنند. علاوه براین، چندین مجموعه تجاری، فرهنگی، ورزشی و بهداشتی نیز در مراحل ابتدایی ساخت وساز با ساختگاه منطبق بر اثر سطحی این گسل قرار دارند. با اینکه در جنوب و جنوب غرب تبریز زمینه بسیار مساعد و حتی کم هزینه تری نسبت به مناطق شمالی و شمال غربی تبریز به منظور شهرک سازی وجود دارد، اما همچنان شاهد توسعه بسیار خطرناک این شهر به مناطق شمالی تر هستیم. نمای سنگی ساختمان های شهر تبریز هم بسیار قابل تامل است. با اینکه درمجموع، ساخت وسازهای بسیار اصولی تر از گذشته در این شهر انجام می شود، اما بدترین و وحشتناک ترین اتفاقی که در این شهر در حال رخ دادن است، احداث ساختمان های با نماهای سنگی است. در برخی از ساختمان های بلندمرتبه بیش از ۲۰۰ تن نمای سنگی به کار برده شده است. اگر این ساختمان ها در یک زمین لرزه بزرگ فرو نریزند و ساکنان آن خسارتی نبینند، به احتمال فراوان، عابران، خودروها و. از فروریزی ده ها تن سنگ، در امان نخواهند بود. در ضمن راه بندان ناشی از فروریزی این سنگ ها در کف خیابان ها و معابر، عملا باعث توقف آمدوشد خودروها و افراد خواهد شد. مسدودشدن درب خانه ها و پارکینگ ها و عدم امکان ورود و خروج به ساختمان ها از جمله در ساعت ها و روزهای اولیه زله و مشکلات عدیده دیگر، به طورقطع در اثر زمین لرزه آینده این شهر بروز خواهد کرد.

زمین لرزه بم، با بزرگای ۶.۶، در ساعت ۵:۲۶ بامداد روز جمعه، ۵ دی ۱۳۸۲ به مدت ۱۲ ثانیه شهر بم و مناطق اطراف آن در شرق استان کرمان را لرزاند. این زمین لرزه بعد از زمین لرزه رودبار، منجیل و طارم بیشترین تلفات انسانی (حدود ۳۰ هزار نفر) را در میان زمین لرزه های سده ۱۴ داشته است.


آرشیو پنج‌شنبه ۴ مهر ۱۳۹۸، شماره ۳۵۳۴

مینا نظری کمال

به قضاوت و ارزیابی مردم از خطرات موجود یا احتمالی، ادراک خطر» گفته می شود. ادراک خطر در واقع برداشت از جهان و مبتنی بر تجارب و باورهای افراد است. این ادراک در بستر هنجارها، سیستم هیجانی و ویژگی های ذاتی فرهنگی و اجتماعی افراد شکل می گیرد. تقریبا تمام انسان ها به سیستم ادراک خطر مجهز هستند؛ چه در حال رانندگی، یا فکر کردن درباره ایمنی و نگرانی برای آتش سوزی و.  اکثر مردم، دیدگاهی به تمام خطرات دارند؛ حتی خطراتی که مستقیما با آنها مواجه نشده باشند و این ادراک بر تصمیم گیری فرد نسبت به پذیریش خطر و رفتار وی قبل، حین و پس از بحران تاثیر می گذارد. با وجود این، نه ادراک و برداشت فرد و نه نگرش او به خطر، نباید با رفتار واقعی وی برابر دانسته شود. پژوهش های مختلف نشان می دهند تفاوت های فرهنگی و قومیتی بر واکنش و تاب آوری بعد از بلایا تاثیرگذار است. با وجود آنکه زله در همه کشورهای جهان و به خصوص ایران، بالاترین نمره را در فهرست وقایع خطرناک دارد، ساخت و خرید منازل مسی روی گسل یا رعایت نکردن اصول ایمنی در بازسازی ساختمان ها در مناطق زله زده از سوی مهندسان و مردم محلی، نشان می دهد با مسئله ای در حوزه ادراک خطر مردم مواجه هستیم.

آیا ادراک خطر بیشتر به آمادگی قبلی برای حوادثی مانند زله می انجامد؟ نتایج پژوهش ها در این زمینه متناقض است؛ پاره ای همبستگی مثبت را گزارش دادند، اما گروهی دیگر نشان دادند عوامل میانجی در رابطه ادراک خطر و آمادگی برای مواجهه با آن وجود دارند: مانند هنجارهای اجتماعی درباره درستی و مسئولیت پذیری، باور افراد درباره قدرت کنترل و سازگاری موثر با شرایط و هنجارهای فرهنگی-اجتماعی که به افکار، احساسات و واکنش های افراد در موقعیت ها و زمان های خاص شکل می دهد. بر این اساس، الگوهای فرهنگی در هر مدل از مداخله باید در نظر گرفته شود؛ حتی در چگونگی تشکیل شبکه های حمایتی محلی که از ضروریات مداخله پس از بحران است، توجه به خرده فرهنگ ها و فرهنگ های قومی منطقه ای حائز اهمیت است. همچنین برای سرپایی مجدد افراد جامعه، لازم است موسسات خدمات اجتماعی (مراکز مذهبی، فرهنگی و سلامت روان) به سرعت فعالیت های خود را از سر گیرند. در پاره ای از موارد ورود به بافت فرهنگی و ارائه حمایت های روانی و اجتماعی، مستم فعالیت در سطح وسیع جامعه بوده و بدون حمایت منابع ی، مالی و مذهبی امکان پذیر نیست.

آیا آگاهی از احتمال خطر، به رفتار کاهش خطر می انجامد؟ پژوهش ها نشان می دهند واکنش به احتمال خطر از مسائل روان شناختی تاثیر می پذیرد. بررسی ها در کشور نپال نشان داد تجربه قبلی زله و نگرانی درباره آسیب های بعدی، به میزان معناداری آمادگی پاسخ دهندگان را تحت تاثیر قرار می دهد. با این حال، عموم این مطالعات در کشورهای مختلف مبتنی بر نمونه های کوچک بوده اند. حتی تجارب زله های اخیر نیز نشان می دهد مردم ایران زمین در مقاوم سازی و بازسازی منازل مسی خود پس از سیل و به خصوص زله، اهمیت چندانی به خطرات احتمالی آتی نمی دهند.

چه عواملی بر ادراک خطر افراد تاثیرگذار است؟ بر اساس یافته های پژوهشی، افراد جامعه زله را به عنوان خطری بالقوه در نظر نمی گیرند. داشتن تجربه قبلی زله ای مخرب، از متغیرهای روان شناختی ای است که ارتباط معناداری با ادراک خطر دارد. خوش بینی هم به عنوان الگوی قضاوت ذهنی، سبب می شود افراد خود را نسبت به هم سالان و هم جنس های خود از خطرات بالقوه زندگی مصون بدانند؛ این افراد همچنین از لحاظ جسمانی سلامت و خوشحالی بیشتری را تجربه می کنند؛ اما خوش بینی بر ادراک و پذیرش خطرات بالقوه احتمالی تاثیر منفی دارد؛ چراکه این افراد احتمال خطر را کمتر از واقع برآورد می کنند! همین طور افرادی که در جریان آمادگی برای زله، با توسل به پاره ای از مفاهیم معنوی و نادیده گیری دیگر معانی و مفاهیم، صرفا به آرام کردن خود و در نتیجه عدم ایجاد تغییر متوسل می شوند نیز ادراک خطر و در نتیجه آمادگی کمتری نسبت به وقوع زله خواهند داشت. در واقع بسیاری از افراد، با وجود تمام تلاش های مدیریتی در جهت آموزش همگانی، با سد باورهای ناکارآمد خود به بلایای طبیعی و خصوصا زله واکنش نشان می دهند. از بعد اجتماعی و مالی نیز ن، سالمندان و کودکان، گروه های قومی، مستمندان و افراد با نیازهای ویژه جسمانی و روان شناختی در معرض آسیب بیشتری قرار دارند. سوالی که وجود دارد این است که آیا آسیب پذیری بیشتر، با ادراک خطر بیشتر رابطه دارد؟ پاره ای از بررسی ها نشان داده اند ن و گروه های قومی اقلیت، ادراک خطر بیشتری را گزارش می دهند.

آیا انکار خطر، نقطه مقابل پذیرش وجود خطر است؟ یکی از دلایل اصلی عدم پاسخ به خطر، این است که افراد وارد حالت انکار می شوند. تجارب گذشته از هشدارهای نادرست یا هشدارهای فاجعه نادرست می تواند به راحتی مردم را به این باور برساند که نیازی واقعا به اقدام و عمل نیست! اگر مردم به منبع هشدار اعتماد نداشته باشند، در این صورت انکار ممکن است شدیدتر هم باشد. دلیل دیگری که مردم به نشانه های هشدار پاسخ نمی دهند، این است که نمی خواهند از آنچه دیگران انجام می دهند، متفاوت باشند. انسان ها موجودات بسیار اجتماعی ای هستند و ما تمایل داریم مسیر خود را از دیگران تقلید کنیم. اگر اکثریت مردم به علائم هشداردهنده پاسخ ندهند، ما تمایل به انطباق با این رفتار و پیروی از آنها را خواهیم داشت و مهم نیست که چقدر موقعیت خطرناک باشد! دلیل دیگری که مردم به تهدید پاسخ نمی دهند، این است که نمی دانند چه باید بکنند. در زندگی روزمره، رفتارهای از پیش برنامه ریزی شده ای وجود دارند که ما بر اساس آنها عمل می کنیم. هنگامی که افراد وضعیت جدیدی را تجربه می کنند، طرح مشخصی در دسترس ندارند و بنابراین باید رفتار جدیدی ایجاد کنند. در شرایط عادی، ایجاد رفتار جدید امکان پذیر است؛ اما در شرایط اضطراری و وجود تهدید جانی و مالی، به دلیل فشار زمان، این توان تصمیم گیری و واکنش مناسب تحت تاثیر قرار می گیرد که این حالت، همراهی و همفکری تیم های می را در جهت افزایش فرهنگ ایمنی بازمانده ها می طلبد. 

در کل و با توجه به آنچه گفته شد، به نظر می رسد برای رسیدن به فرهنگ ایمنی فعال که برایند ارتقای سطح آمادگی شناختی و رفتاری افراد جامعه در مقابل بلایای طبیعی است، لازم است به بررسی علل و عوامل فرهنگی، روانی و اجتماعی موثر بر عملکرد مردم ایران پرداخته و حتی روش ها و محتوای استفاده شده برای راهبردهای استراتژیک و ابزارهای موثر و همین طور دانش افزایی و آگاهی بخشی همگانی را بر اساس این عوامل بنا گذاشت.


به نام خداوند بخشنده و مهربان

 

 

 

 

محــل عبـور زلـــــزله!

اینجا زله­ای جاریست.

ادراک خطر و آمادگی­روانشناختی برای زله

 

به قضاوت و ارزیابی مردم از خطرات موجود یا احتمالی "ادراک خطر" گفته می­شود. ادراک خطر درواقع برداشت از جهان و مبتنی برتجارب و باورهای افراد است. این ادراک دربستر هنجارها، سیستم هیجانی و ویژگی­های ذاتی فرهنگی و اجتماعی افراد شکل می­گیرد. تقریبا تمام انسانها، به سیستم ادراک خطر مجهز هستند، چه درحال رانندگی، یا فکرکردن درمورد ایمنی و نگرانی برای آتش­سوزی وغیره. اکثر مردم، دیدگاهی نسبت به تمام خطرات دارند، حتی خطراتی که مستقیماً با آنها مواجه نشده باشند و این ادراک بر تصمیم­گیری فرد نسبت به پذیریش خطر و رفتار وی، قبل، حین و پس ازبحران تاثیر می­گذارد. بااین وجود نه ادراک و برداشت فرد و نه نگرش وی نسبت به خطر، نبایستی با رفتارواقعی وی برابر دانسته شود. پژوهش­های مختلف نشان می­دهند تفاوت­های فرهنگی و قومیتی، بر واکنش و تاب­آوری بعد از بلایا تأثیرگذار است. به رغم آنکه زله درهمه­ی کشورهای جهان و خصوصا ایران، بالاترین نمره را در لیست وقایع خطرناک دارد، ساخت و خرید منازل مسی روی گسل یا عدم رعایت اصول ایمنی در بازسازی ساختمانها درمناطق زله زده توسط مهندسین و مردم محلی، نشان می دهد با مساله ای درحوزه ادراک خطر مردم مواجه هستیم.

آیا ادراک خطر بیشتر، به آمادگی قبلی برای حوادثی مانند زله می­انجامد؟ نتایج پژوهش­ها دراین زمینه متناقض است. پاره ای همبستگی مثبتی گزارش دادند اما گروهی­دیگر نشان­داد عوامل میانجی دررابطه ادراک خطر و آمادگی برای مواجهه با آن وجوددارند: مانند هنجارهای اجتماعی درمورد درستی و مسئولیت­پذیری، باور افراد درمورد قدرت کنترل و سازگاری مؤثر باشرایط و هنجارهای فرهنگی-اجتماعی که به افکار، احساسات و واکنش­های افراد درموقعیت­ها و زمان­های خاص، شکل می­دهد. براین اساس الگوهای فرهنگی درهرمدل از مداخله بایستی درنظرگرفته شود. حتی درچگونگی تشکیل شبکه­های حمایتی محلی که از ضروریات مداخله پس از بحران است، توجه به خرده فرهنگ­ها و فرهنگهای قومی منطقه ای حائز اهمیت هستند. همچنین برای سرپایی مجدد افراد جامعه، لازم است مؤسسات خدمات اجتماعی (مراکز مذهبی، فرهنگی و سلامت­روان) به­سرعت فعالیت­های خود را از سرگیرند. در پاره­ای از موارد ورود به بافت فرهنگی و ارایه حمایت­های روانی اجتماعی، مستم فعالیت در سطح وسیع جامعه بوده و بدون حمایت منابع ی، مالی و مذهبی امکان پذیر نیست.

آیا آگاهی از احتمال خطری، به رفتار کاهش خطر می­انجامد؟ پژوهش­ها نشان می­دهند واکنش به احتمال خطر، ازمسائل روانشناختی تأثیرمی­پذیرد. بررسی­ها درکشور نپال نشان­داد تجربه قبلی زله و نگرانی درمورد آسیب­های بعدی، به میزان­معناداری، آمادگی­پاسخ دهندگان را تحت تأثیر قرار می­دهد. اما عموم این مطالعات درکشورهای مختلف مبتنی برنمونه­های­کوچک بوده اند. حتی تجارب­زله های اخیر نیز نشان می­دهد مردم ایران زمین درمقاوم سازی و بازسازی منازل مسی خود پس از سیل و خصوصا زله، اهمیت چندانی به خطرات احتمالی آتی نمی دهند.

چه عواملی بر ادراک خطر افراد تاثیرگذار است؟ براساس یافته­های پژوهشی، افراد جامعه، زله را بعنوان یک خطر بالقوه درنظر نمی­گیرند. داشتن تجربه قبلی زله­ای مخرب، ازمتغیرهای روانشناختی است که ارتباط معنی­داری با ادراک خطر دارد. خوش­بینی هم بعنوان الگوی قضاوت ذهنی سبب می­شود افراد، خود را نسبت به همسالان و هم­جنس­های خود از خطرات بالقوه زندگی مصون بدانند، این افراد همچنین از لحاظ جسمانی سلامت بیشتر و خوشحالی بیشتری را تجربه می­کنند. اما خوش­بینی بر ادراک و پذیرش خطرات بالقوه احتمالی تاثیر منفی دارد. چراکه این افراد احتمال خطر را کمتر از واقع برآورد می­کنند! همینطور افرادی که در جریان آمادگی برای زله، با توسل به پاره ای از مفاهیم معنوی و نادیده گیری دیگر معانی و مفاهیم،صرفا به آرام کردن خود و درنتیجه عدم ایجاد تغییر متوسل می شوند نیز ادراک خطر و درنتیجه آمادگی کمتری نسبت به وقوع زله خواهندداشت. درواقع بسیاری از افراد، به رغم تمام تلاشهای مدیریتی درجهت آموزش همگانی، با سد باورهای ناکارآمد خود به بلایای طبیعی و خصوصا زله واکنش نشان می­دهند. از بعد اجتماعی و مالی نیز ن، سالمندان و کودکان، گروههای قومی، مستمندان و افراد با نیازهای ویژه جسمانی و روانشناختی درمعرض آسیب بیشتری قرار دارند. سوالی که وجوددارد این است که آیا آسیب پذیری بیشتر، با ادراک خطر بیشتر رابطه دارد؟ پاره­ای از بررسی­ها نشان داده­اند ن و گروه­های قومی اقلیت، ادراک خطر بیشتری را گزارش می­دهند.

آیا انکار خطر، نقطه مقابل پذیرش وجود خطر است؟ یکی ازدلایل اصلی عدم پاسخ به خطر، این است که افراد وارد حالت انکار می شوند. تجارب گذشته از هشدارهای نادرست یا هشدارهای فاجعه نادرست می تواند به راحتی مردم را به این باور برساند که نیازی واقعا به اقدام و عمل نیست! اگر مردم به منبع هشدار اعتماد نداشته­باشند، دراین­صورت انکار ممکن­است شدیدتر هم باشد. دلیل دیگری که مردم به نشانه­های هشدار پاسخ نمی­دهند، این­است­که نمی­خواهند از آنچه که دیگران انجام می­دهند، متفاوت باشند. انسانها موجودات بسیار اجتماعی هستند و ما تمایل داریم مسیر خود را از دیگران تقلید کنیم. اگر اکثریت مردم به علائم هشدار دهنده پاسخ ندهند، ما تمایل به انطباق با این رفتار و پیروی از آنها خواهیم داشت و مهم نیست که چقدر موقعیت خطرناک باشد! دلیل دیگری که مردم به تهدید پاسخ نمی دهند این­است­که نمی­دانند چه باید بکنند. درزندگی روزمره، رفتارهای از پیش برنامه­ریزی­شده­ای وجود دارند که ما براساس آن عمل می­کنیم. هنگامی­که افراد وضعیت جدیدی را تجربه می­کنند، طرح مشخصی دردسترس ندارند و بنابراین باید رفتار جدیدی ایجاد کنند. درشرایط عادی ایجاد رفتار­جدید امکان پذیر است، بااین­حال درشرایط اضطراری و وجود تهدید جانی و مالی، به دلیل فشار زمان این توان تصمیم­گیری و واکنش مناسب، تحت تاثیر قرار می گیرد؛ که این حالت، همراهی و همفکری تیمهای می را درجهت افزایش فرهنگ ایمنی بازمانده­ها می طلبد.درکل با توجه به آنچه گفته شد، به نظر می­رسد به جهت رسیدن به فرهنگ ایمنی فعال که برآیند ارتقاء سطح آمادگی شناختی و رفتاری افراد جامعه درمقابل بلایای طبیعی است، لازم­است به بررسی علل و عوامل فرهنگی، روانی و اجتماعی موثر بر عملکرد مردم ایران پرداخته و حتی روشها و محتوای استفاده­شده برای راهبردهای استراتژیک و ابزارهای موثر و همینطور دانش­افزایی و آگاهی­بخشی همگانی را براساس این عوامل بنا نهاد.

 

 

مینا نظری کمال

کاندیدای دکتری روانشناسی بالینی

مدرس و پژوهشگر حوزه روانشناسی بحران

mnkamalabadi@gmail.com

 

 

 

 


 

1. کسی که حادثه‌ای را تجربه یا مشاهده می‌کند از آن در امان نیست.
بحران‌ها، بسته به ماهیت و بزرگی آن‌ها، موجب خسارت بسیار به زندگی، اموال و محیط‌زیست منطقه می‌شوند. هیجانات غم، سوگ، خشم و اضطراب در این موقعیت‌ها طبیعی بوده و تجربه می‌شوند. تقریباًهمه افرادی که بخشی از این حوادث را تجربه می‌کنند چنین واکنش‌هایی را نشان می‌دهند. حتی افرادی که این حوادث را از طریق تلویزیون و رسانه‌های بصری پیگیری می‌کنند آن‌ها نیز تحت تأثیر قرار می‌گیرند. برخی افراد ممکن است ناراحتی و متأثر شدن خود را آشکار نکنند، اما قطعاً آن‌ها نیز احساسات و تجاربی درباره حادثه خواهند داشت. یک باور غلط این است که افراد نیرومند یا مردان نیاز به حمایت ندارند و می‌توانند بدون حمایت بیرونی، بحران را مدیریت کنند؛ اما نکته اینجا است که نه‌تنها بازماندگان زن و مرد بلکه تمام افراد انسانی به حمایت نیاز دارند. البته میزان نیاز به حمایت یا مدت‌زمانی که فرد به حمایت و مراقبت نیاز دارد، ممکن است متفاوت باشد.

بخشی از کتاب: حمایت روانی اجتماعی در مدیریت بحران: الگویی برای تربیت مربی (TOT)
مرکز ملی مدیریت بحران، دهلی‌نو. نویسنده: سوجاتا ساتاپاسی. مترجمین:#نظری_کمال، #غائبی، #گلی_پور، #حمیدی. انتشارات فرهنگ پژوهان دانش 
Channel|  @traumapsy
Website| www.minanazarikamal.ir


ژاپنی‌ها بر اساس رسمی کهن برای تعمیر ظروف شکسته از طلای مذاب استفاده می‌کنند زیرا معتقدند برای برطرف کردن نواقص به جای پنهان کردنشان باید به آنها بیشتر توجه شود. این شیوه در درمان  به شیوه #مواجه_درمانی در روان درمانی برای بازماندگان #حوادث و #بلایا و کهنه #سربازان که به #اختلال_استرس_پس_از_سانحه مبتلا شده اند، استفاده می شود.
در واقع در این شیوه به جای گریز از مواجهه با تروما به فرد جهت یادآوری و ارزیابی مجدد حادثه تروماتیک در #محیطی_امن کمک می شود. 

 

Channel|  @traumapsy
Website| www.minanazarikamal.ir


 

نکته جالب، تهیه بروشورها و کتب آموزشی برای روانشناسانی است که با این افراد کار می کنند. و به صورت رایگان در دسترس استفاده کنندگان قرار گرفته است.

در جریان #کیف_قاپی، #کودک_آزاری و. ما به دانشی فراتر از آنچه در قالب معمول #روان_درمانی آموزش میبینیم نیاز داریم.

آدرس سایت:
https://irct.org

Channel| @traumapsy
Website| www.minanazarikamal.ir


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها